"Wings To Fly"
"Wings To Fly"

"Wings To Fly"

داره یادم میره.....

یکی بود یکی نبود . روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن .   
یه پسر کوچولو با مادر و پدرش . بعد از یه مدّتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرک قصه ی ما میده .
بعد از چند روز که از تولّد نوزاد گذشت پسرک هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن ....
امّا مامان و باباش می‌ترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداشش بیاره .
اصرارهای پسره اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما از پشت در اتاق مواظبش باشن .
پسر کوچولو وقتی که با برادرش تنها شد، خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو ! تو تازه از پیش خدا اومدی … به من می گی خدا چه شکلیه  ؟؟؟
آخه من کم کم داره یادم میره ... !
 

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 15:07 http://darmanvarahayi.blogfa.com

خداوند تمام مخلوقاتش را مسخر و رام انسان کرد تا به وسیله ان ها به تکامل برسد و انسان تکامل یافته را برای بندگی و عبودیت خود افرید ولی افسوس که ما این حقیقت را فراموش کرده ایم گویا خداوند هم از نسیان و فراموشکار بودن ما خبر داشت که نام ما را انسان نهاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد